کلاس ابتدایی بودم که در یه زنگ تفریحی، به در حیاط که طبق دستور همیشگی مدیر مدرسه، بسته بود و نرده ای شکل هم بود، نزدیک شدم؛ یه جوون بلندقد و خوش تیپی، اون ور نرده وایستاده بود؛ بهم گفت: نزدیکتر برم؛ من به نزدیکِ در رفتم؛ بعدش گفت: دست بدم باهاش؛ دستمو از نرده بردم اون طرف؛ جوونه، دستمو از قسمت ساعد گرفت و ول نکرد! چندتا فحش به مدیر مدرسه گفت! و ازم خواست منم همونارو تکرار کنم. گفتم: باشه؛ بذار و اجازه بده الآن می گم و در لحظه ای، با تمام توان و تمرکز، سریع دستمو کشیدم؛ ریسک کردم؛ درد دستم هنوز مونده بود و دگمه آستینم افتاد؛ از در مدرسه دور شدم؛ خیلی عصبی شده بود؛ از دور، شکلک هم درآوردم و عصبی ترش کردم؛ نگران این بودم که ظهر که مدرسه تعطیل می شه و می خوام برم بیرون، شاید دم در، منتظرم باشه؛ به خاطر همین، چند دقیقه ای رو منتظر موندم تا همراه تعدادی از معلمان بیرون بیام. 


Comparative Education مدرسه ,دستمو ,نرده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آپشن خودرو | گندم کار ☂ افکت باران ☂ نمایندگی تخت بادی، تشک بادی، قایق بادی، چادر مسافرتی، اسباب بازی بادی خدمات آسانسوری آموزش کسب درآمد از اینترنت کلید های موفیقت دانلود فروشگاه بامبی