در زمان خروج از اداره، همه همکاران، پشت دستگاه حضور و غیاب جمع شده بودن که یکی از همکاران، هراسان، قیمت رب گوجه فرنگی رو پرسید. یکی دیگر از همکاران هم گفت: من دیروز شش هزارتومن م. یکی دیگه گفت: نه بابا گرون شده؛ من بیست تومن م. اون یکی گفت: حجم و شرکتش احتمالاً فرق داره. خلاصه، هرکی یه چیزی می گفت. این همکارمون هم پریشان شده بود؛ مونده بود بین این تفاوت قیمت ها چیکار کنه؛ ظاهراً زیاد هم لازم داشت؛ نمی دونم شاید می خواست مهمونی بده. رو کرد به من و گفت: نظر یا راهکار شما چیه؟ منم گفتم: شما یه جعبه بزرگ گوجه بگیر؛ در حیاط، هیزم جمع کن و آتیش درست کن؛ بعدش، دیگ بزرگ گوجه رو بذار روی هیزم و اینجوری رب درست کن.گفت: آخه حیاط ندارم من؛ خونه ما، آپارتمانیه. گفتم: خب، عیبی نداره؛ شما باید اول آپارتمانتو بذاری بنگاه برای و یه خونه حیاط دار بگیری؛ بعدش، این کارارو که گفتم، انجام بدی تا به رب برسی و صاحب رب بشی. فضای کمیک عجیبی حاکم شده بود؛ در این حال، همه زدن زیر خنده. عجیب بود این همکارمون خودش اصلاً نمی خندید. من از خنده، دیگه داشت نفسم بند می اومد.


Comparative Education گوجه ,بزرگ گوجه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آپشن خودرو | استریو آرام هر چی که بخوای آقاي ترشیده (پسر ترشیده سابق) پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان مدرسه شاداب شعرهای عاشقانه | عاشقانه ها آژانس مسافرتی قصران گشت