از کارخانه داران و سرمایه داران بنام تبریز بود؛ تقریباً یه ماه قبل، تماس گرفت؛ گفت: در چهارراه آبرسان1، قطعه زمین بزرگی در اختیارشه و می خواد ساختمان چند طبقه ای بزنه؛ مثلاً کلینیکی، هتلی. گفت: می خواد منو هم قاطی این کار بکنه. گفتم: من سرمایه ای ندارم. گفت: کی از تو سرمایه خواست؟ تو خودت سرمایه ای؛ من می خواهم به لحاظ فکری کمکم باشی. گفت: قرار بذار؛ بیا دفتر از نزدیک حتماً یه جلسه ای باهم داشته باشیم. تقریباً یه هفته بعدش، جلوی بازار تبریز2 از دور دیدمش؛ داشت سوار ماشینش می شد؛ گوشیمو برداشتم تماس بگیرم بگم من این نزدیکم بیام صحبت کنیم؟ دوباره، گوشی را گذاشتم جیبم و منصرف شدم؛ با خودم گفتم الآن پشت رل هستش بعداً تماس می گیرم باهاش. فرداش خواستم تماس بگیرم گفتم بعداً تماس می گیرم. هی فردا پس فردا کردم.


Comparative Education سرمایه ,گفتم ,بعداً تماس ,تماس بگیرم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین سایت nevesishackerman social.netssan@gmail.com سایت ادبی شهید رابع استهبان کولر گازی بانه چکاد ایران فالوور اینستاگرام مشاوره تحصیلی همه چیز درباره دنیای عروسی