عزیزی رو از دست داده بودم؛ شام غریبانش، بلند شدم رفتم یه غذایی بگیرم بیارم برای مهمونا؛ آخرشب بود؛ رفتم به یه کبابی؛ گوشت چرخکرده داشت اما آماده و سیخ کرده اشو نداشت و تموم شده بود؛ ازطرفی دیگه، شاگردش هم رفته بود و کمکی نداشت؛ گفت: گوجه فرنگی نداره. بهم گفت: خودم کباب هارو حل می کنم و سریع، کارشو شروع کرد و تکنفره، کباب های زیادی رو سیخ کرد. رفتم از یخچال، چندتا نوشابه بزرگ ورداشتم و داخل پلاستیک کردم.
Comparative Education منبع
درباره این سایت